بیست و دو سال پیش رژیم اسلامی هزاران زندانی سیاسی را در زندان های مخوف خویش کشتار کرد. خمینی در ششم مرداد ماه ١٣٦٧ فتوای قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد: "كسانی كه در زندانهای سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری كرده و می كنند محارب و محكوم به اعدام می باشند." این فتوا آغاز دور دومی از نسل کشی در زندان های رژیم اسلامی است .
این فتوا پس از پذیرش آتش بس در جنگ با عراق، بمنظور ممانعت از شکل گیری اعتراضات مردم و نیروهای اپوزیسیون و به بهانه حمله مجاهدین از عراق، صادر شد. بلافاصله پس از صدور این فتوا هر نوع ارتباط زندانی های سیاسی که بالغ بر هزاران نفر می شدند، با دنیای خارج قطع شد. فقط یک هیئت بازپرسی شامل یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبۀ اطلاعاتی حق ورود به زندان ها را داشتند .
این هیئت مرگ فقط یک سوال از زنان و مردان جوانی که عموما از اوایل دهه 60 به "جرم" شرکت در تظاهرات یا داشتن اعلامیه سیاسی به اسارت درآمده بودند، می پرسید. این جوانان زندانی حتی خبر نداشتند که این سوال و جواب ساده دو راهی مرگ و زندگی شان است. پاسخ "غلط" همچون طناب دار بر گردن زندانی جوان حلقه می زد. اگر زندانی بر عقاید سیاسی خود پای می فشرد، چشمانش را می بستند و در گروه های چند نفری به پای چوبه دار فرستاده می شدند. طناب های دار مدام در حال باز و بسته شدن بودند. فرصت نبود. تل اجساد در کامیون هایی ریخته می شد و پنهانی در گورهای دستجمعی بی نام و نشان دفن می شدند. برخی را نیمه جان در میان اجساد خونین می انداختند.
ابتدا هواداران سازمان مجاهدین خلق را کشتند، سپس به سراغ زندانی های چپ و کمونیست آمدند. هزاران جوان چپ و کمونیست را "بجرم" کفر و الحاد حلق آویز کردند و در گورهای دستجمعی مدفون کردند. خانواده های این جان باختگان تا چندین ماه از مرگ جگر گوشه گانشان بی خبر بودند. بی خبری از زندان، سایه ترس و اضطراب را بر جامعه کشیده بود. احساس تلخی بر جسم و جان خانواده ها مستولی شده بود. بالاخره، آنچه که تصورش لرزه بر پیکرشان می انداخت، به بیرحم ترین و خشن ترین شکلی بر آنها آشکار شد. یک کیسه پلاستیکی محتوی متعلقات عزیزانشان تمام آن چیزی بود که از عزیزان دلبندشان دریافت کردند. محل دفن این جانباختگان هنوز آشکار نشده است. این خانواده ها از اجرای مراسم یادبود و عزاداری نیز منع شدند.
چند سالی است که رژیم جنایتکار اسلامی بمنظور مدفون کردن شواهد و مدارک این نسل کشی دست به نابودی گورستان هایی که پیکر این جانباختگان را در خود جا داده است، مشغول شده است. در ٢٠ و ٢٧ دیماه ١٣٨٧ بولدوزرهای دولتی در گورستان خاوران به تخریب قبرهایی پرداختند که خانواده های قربانیان بر اساس حدس و گمان برای عزیزان خود ساخته بودند .
نسل کشی دهه 60 یکی از سیاه ترین صفحات قتل و جنایت در تاریخ معاصر جهان است. در این دهه نزدیک به صد هزار انسان، در میان آنها هزاران کودک، به فجیع ترین شکلی به قتل رسیدند. زندان های مخوف، شکنجه های وحشیانه، قتل عام زندانیان، گورهای دستجمعی بخشی از کارنامه خونین و سیاه این رژیم و تمام رهبران و کار بدستان آن است. ابعاد وحشیانه این جنایات هنوز کاملا افشاء نشده است. اما همان بخشی که به بیان درآمده، سایه سیاه وحشت را بر اذهان مستولی می کند. برای ثبت در تاریخ، بمنظور اجرای عدالت، باین خاطر که بازماندگان این قربانیان بتوانند به یک آرامش نسبی دست یابند، این جنایات باید در یک تریبونال علنی بازگو شود و مسببین آن، یعنی تمام کاربدستان این رژیم سیاه، محاکمه و به مجازات برسند. این یکی از اولین اقدامات مردم پس از سرنگونی رژیم اسلامی است .
اما در اینجا باید اشاره کوتاهی داشت به آن کسانی که مذبوحانه می کوشند بخشی از این کاربدستان را از میان آدمکشان بدر برند و در میان قربانیان جا بزنند. اصلاح طلبان حکومتی، اپوزیسیون پرو رژیم، با زبلی و تزویز خاصی که از خصوصیات ژنتیک اسلامیست ها و جریانات از قبیل توده ای – اکثریتی ها است، دارند از طریق یک شامورتی بازی، موسوی و شرکاء را در میان "معصومین" جا می زنند. انگار نه انگار که موسوی در تمام دهه شصت در زمره مقامات بالا و اصلی رژیم و نخست وزیر بوده است. کروبی و خاتمی از نزدیکان خمینی و از کار بدستان همیشگی رژیم بودند؛ بهزاد نبوی سخنگوی دولت، سازگارا از بنیان گذاران سپاه و بقیه باند که برخی اکنون نام "مخزن فکری" جنبش سبز بر خود نهاده اند، همگی در گوشه ای از این حکومت مرگ و نسل کشی کار بدست بودند.
تمام این تلاش ها معطوف به ایجاد یک فراموشی کلکتیو در جامعه است. دارند بخشی از تاریخ سیاه کشور را پاک می کنند، دستکاری و بازنویسی می کنند. وگرنه چگونه می توان جرئت کرد و جمهوری اسلامی زمان "امام" را به مردم وعده داد؟ جمهوری اسلامی مطابق با قانون اساسی، "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد؟" این وقاحت بر فعالیت های شبانه روزی این دار و دسته مزور اسلامی متکی است. جا دارد یک جمله از گفته های میرحسین موسوی خط امامی را در رابطه با کشتار مرداد و شهریور 67 یاد کنیم. در دی ماه 1367 یک روزنامه اطریشی در مورد قتل عام تابستان از میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت سوال می کند. موسوی چنین پاسخ می دهد: "آنها قصد داشتند به قتل و کشتار مردم ادامه دهند و ما ناچار بودیم مانع اجرای این توطئه شویم. در چنین مسائلی ما به کسی رحم نمی کنیم ."
مثالهای بسیاری از اینگونه "رشادت های" خط امامی در بایگانی ها موجود است. اما همین یکی باید برای خجالت دادن و خاموش کردن پادوهای ملی – اسلامی، اصلاح طلبان حکومتی و همچنین نیروهای چپ سازشکاری که اخیرا به سهم خود برای قاچاق کردن موسوی در میان مردم و "انقلاب مردم" تلاش های بسیاری کردند، کافی باشد. ما به سهم خود قاطعانه خواهیم کوشید که تاریخ همانگونه که هست بازگو شود و به ثبت رسد. ما اجازه نخواهیم داد که این جانیان را از محاکمه و مجازات بدر برند. ما هر گونه مانعی که در مقابل جنبش مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و برای آزادی، برابری و رفاه ایجاد شود، به کنار می زنیم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری با پایداری و استواری در جهت سرنگونی رژیم و سازماندهی یک انقلاب کارگری، که تنها راه تضمین یک جامعه آزاد، برابر و مرفه است، مبارزه می کند. به حزب بپیوندید . *